راشینراشین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

فندقم، راشین

هفته ای که گذشت (4 اسفند 92)

1392/12/4 22:58
نویسنده : مامان عاطفه
239 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازم! 29 بهمن بابا ما رو برد میگون خونه خاله مریم. خاله مریم دو هفته ای می شد که از حج برگشته بود. خیلی خوش گذشت اولش نمیرفتی بغلش، به خاله گفتم یه موز بده به دستت بعد با خاله خیلی خوب شدی تو بغلش نشستی و موز خوردی. مامان خاله مریم هم برامون دو نوع آش خوشمزه درست کرد البته هم خوردیم هم واسه بابا آوردیم و همینطور زحمت کشیدند سوغاتی های خوشگل برامون آوردند یه پیراهن و شلوار ناز برای دختر خشگلم که پپوشه و خوشگلتر بشه. 

30 بهمن؛ صبح حدود ساعت 8 از خواب بیدار شدیم نمی خواستی بخوابی و سعی می کردی از جات بلند بشی کمک کردت واستی بعد حس کردم اگه این طوری پیش بریم زود از پا می افتم و تا غروب نمی تونم نگهت دارم نشوندمت کنار خودم خیلی خوابم می اومد تا چشامو می بستم به صورتم دست می کشیدی الهی فدات بشم که همش می خوای باهات بازی کنیم. 

پنج شنبه 1 اسفند خاله نسرین و عمو محمد و بهزاد اومدند خونمون. عمو محمد و بهزاد اولین باری بود که شما رو میدیدند عمو محمد برات یه سکه آورد. اون روز خیلی اذیت کردی و نمی خوابیدی  به کمک بابایی برای شام قیمه و کتف مرغ درست کردم. اویسا جون اسمت رو اشتبا می گفت یه بار می گفت آرشین، یه بار می گفت آرشا و...... شب خوبی بود دختر نازم خیلی آروم بودی. 

پسندها (1)

نظرات (0)