واکسن 6 ماهگی فندقی و تولد مامانش
دیروز با بابا رفتیم مرکز بهداشت برای واکسن شش ماهگیت. خیلی گریه کردی اومدیم تو ماشین آروم شدی و خوابیدی. اومدیم خونه و بابا رفت سرکارش. دیروز تولد م بود اولین نفری که بهم تبریک گفت خاله و بعد مادر زنگ زد. یه سری از دوستان لطف کردند و زنگ زدند و یه سری هم پیامک و یه سری هم تو فیس بوک بهم تبریک گفتند. دیروز خواهرشوهر خاله اومد خونمون و برات یه ست بلوز و شلوار و جلیقه سرخابی سفید و یه بلوز قرمز آورد خیلی ناز و قشنگه. بابا هم برای مامان یه دست گل زیبا و شیرینی مورد علاقه ( ناپلئونی) خرید. شما خانمی هم تب کردی و تا صبح گریه کردی. منم با گریه های شما گریه می کردم بعد بابا اومد کمکم و شما یه خورده ای آروم شدید ولی همش بیقراری می کردی و به بابا میگفتی که بریم حموم بیچاره بابایی گوش به فرمان شما بود و اطاعت امر می کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی